باطل داشتن. ضایع و فاسد کردن: همی دارد او دین یزدان تباه مبادا بران نامور بارگاه. فردوسی. و ما را دوزخی میخواندو کار ما را تباه میدارد. (قصص الانبیاء جویری)
باطل داشتن. ضایع و فاسد کردن: همی دارد او دین یزدان تباه مبادا بران نامور بارگاه. فردوسی. و ما را دوزخی میخواندو کار ما را تباه میدارد. (قصص الانبیاء جویری)
تظلم داشتن. گله و شکوه داشتن: در ایام عدل تو ای شهریار ندارد شکایت کس از روزگار. (بوستان). درمانده ام من از تو شکایت کجا برم هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی. سعدی. شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش، پادشه به نزول. سعدی
تظلم داشتن. گله و شکوه داشتن: در ایام عدل تو ای شهریار ندارد شکایت کس از روزگار. (بوستان). درمانده ام من از تو شکایت کجا برم هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی. سعدی. شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش، پادشه به نزول. سعدی
استکراه. (منتهی الارب). نفرت داشتن. بی میل بودن. ناگوارایی داشتن. (ناظم الاطباء). ناخوش داشتن. مکروه داشتن. تقبیح کردن. (یادداشت مؤلف) : چون ابراهیم به صدوبیست سال رسید وقت رحلت نزدیک شد و کراهت می داشت. (قصص الانبیاء ص 57)
استکراه. (منتهی الارب). نفرت داشتن. بی میل بودن. ناگوارایی داشتن. (ناظم الاطباء). ناخوش داشتن. مکروه داشتن. تقبیح کردن. (یادداشت مؤلف) : چون ابراهیم به صدوبیست سال رسید وقت رحلت نزدیک شد و کراهت می داشت. (قصص الانبیاء ص 57)